◄ΣΞΣ♥мλη☻,Кн☺Ð₪Σ♥ΣΞΣ►
ای کاش تنها غمم ،شکستن نوک مدادم بود.
29 آذر 1391برچسب:, :: 7:2 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
سلام دوستان ما که عرض کردیم برای دانلود عکس .. البوم ... و....... به سایت اصلی مراجعه کنید ادرس در پست بالاست..
29 آذر 1391برچسب:, :: 4:20 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
مرد دوستي را كشف كرد و عشق اختراع شد. ๑ღ♥ღ๑ آقایان وقتی می خواهند کاری انجام دهند، اول خوب فکر می کنند، بعد به حرف دلشان گوش می دهند، به خدا توکل می کنند و... در آخر کاری را انجام می دهند که زنشان بگوید!!!
يه اسبه زنگ ميزنه سيرک ميگه با مدير سيرک کار دارم . گوشي رو ميدن به مدير سيرک اسبه بهش ميگه آقا من کار ميخوام مديره ميگه کار نيست اسبه همينطور اصرار ميکنه مدير هم انکار تا آخرش مديره ميگه کشتيمون حالا چه کار بلدي؟ اسبه ميگه احمق دارم باهات حرف ميزنم ๑ღ♥ღ๑ دو نفر خالیبند با هم جفت میشن شروع میکنن به خالیبندی.اولی میگه توپی رو که شوت کردم خورد توسر یک فضا نورد اونم تو فضا.دومیه هم کم نمیاره میگه اون فضانورد من بودم.اولی:اونجا چه غلطی میکردی.دومی:اخه تو مسابقه پرش ارتفاع شرکت کرده بودم. ๑ღ♥ღ๑ یه روز کنار خونه ی خدا پیرزنه یه قرص اکس میندازه بالا. بهش میگن: مادر جون از شما بعیده اونم کنار خونه خدا!!! ๑ღ♥ღ๑ یارو دخترشو میبینه داره به یه پسره لب میده، خیلی ناراحت میشه، به خودش میگه: این امروز لب میده، لابد فردا هم میره سینما، پس فردا هم لابد میخواد سیگار بكشه به شیرازیه می گن: درسته شیرازی ها کلمه دومشون تو هر جمله فحشه؟ شیرازیه می گه: کدوم بی شرفی این حرفو زده؟ ๑ღ♥ღ๑ یه روز یه پیرمردی عزرائیل رو می بینه که داره از دور میادطرفش. ازترس جونش فرارمی کنه می ره داخل یه مهد کودک کنار بچه ها می شینه شروع می کنه به بیسکویت خوردن. ๑ღ♥ღ๑ بچه: مامان، مامان این همسایه ی بغلی خیلی فقیره. مادر: چطور مگه؟ بچه: آخه بچش یه 5 ریالی قورت داده، مادر بیچارش هی تو سر و صورت خودش می زنه و گریه می کنه!!! 29 آذر 1391برچسب:, :: 4:20 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
سلام به همه عزیزااااااااااااااااان ![]() ![]() خوبین؟؟؟؟ شرمندتووووووووووووووونم ببخشید که یه روز تاخیر داشت آخه فاینال داشتم باید میخوندم شاید بگین فاینال چیست بچه ها فقط دعا کنید این ترمو نیفتم بیخیال امروز قسمت 18 و 19 رو براتون گذاشتم دیگه دیر شده یه روز معطل شدین برین واسه دانلود قسمت 18
29 آذر 1391برچسب:, :: 4:20 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما
به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی
می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک
به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی
دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟
چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!
![]() ![]()
29 آذر 1391برچسب:, :: 4:20 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
هرگز گمان مبر ز خیال تو غافلم ، گر مانده ام خموش ، خدا داند و دلم . . . ** ** * * ** * * * * * * * * * *** * * * *
هوایت ، بویت ... فقط آهسته بگو . . . با دلم می مانی . . . ** ** * * ** * * * * * * * * * *** * * * *
تا توانی با رفیقان همرنگ باش ** ** * * ** * * * * * * * * * *** * * * *
** ** * * ** * * * * * * * * * *** * * * * شکستن یک دل مگه چقدر قدرت می خواد که فکر کردی اون که قویتره تو هستی ** ** * * ** * * * * * * * * * *** * * * * نامه ای بر اب و باد ** ** * * ** * * * * * * * * * *** * * * * هی فلانی زندگی شاید همین باشد یک فریب ساده و کوچک آن هم از دست عزیزی که زندگی را جز برای او وجز با او نمی خواهی ** ** * * ** * * * * * * * * * *** * * * *
** ** * * ** * * * * * * * * * *** * * * * می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش گرچه تو تنهاتر از من میروی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را ** ** * * ** * * * * * * * * * *** * * * * وقتی دل تنها کالائیست که خدا شکسته آن را میخرد ، پس چرا من به دست کسی که دلم را شکسته بوسه نزنم . . . ؟ ** ** * * ** * * * * * * * * * *** * * * * هرگز نشد بیای پیشم بگیری دستای منو تو بی وفا بودی ولی اونی که برات میمرد منم ** ** * * ** * * * * * * * * * *** * * * *
تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست . . . ** ** * * ** * * * * * * * * * *** * * * *
قسم به اون خدامون خیلی گناه کردی
29 آذر 1391برچسب:, :: 4:20 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
سلام خوبین؟من اومدممممممممممممممممممم ![]() چه خفلاااااااااااااااااا؟ خوبین؟با رمان حال میکنین؟
هر روز داره رمان خوشگل تر میشه پیشنهاد میکنم به دوستاتونم معرفیش کنین تا دانلود کننو بخوننش دیگه برین واهس دالنلود مزاحمتون نمیشممممممممممممممممم نظراتتونو یادتون نرهههههههههههههههههههههههه فعلا تا آپ بعدی همگی
29 آذر 1391برچسب:, :: 4:20 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
اصفهانیه تصادف کرده بود وسط خیابون نشسته بود میزد تو سرش می گفت ماشینم داغون شد! بدبخت شدم خاک تو سر شدم...افسر رفت بهش گفت بدبخت اینقد حرص ماشینتو میزنی نفهمدی دست چپت از مچ قطع شده...اصفهانیه یه نگاه به دستش کرد گف:یاحضرت عباس ساعتم......! يه روز يه بابايي يه دستش قطع شد, خيلي از زندگي نااميد شده بود. راه افتاد تو خيابون يه جا ديد يه يارو کنار خيابون قر ميده و بالا پيين مي پره. رفت جلو ديد يارو دوتا دست هم نداره. تعجب کرد به يارو گفت بابا دمت گرم عجب روحيه ي داري با ين وضع قر ميدي. يارو گفت برو بابا روحيه چيه کونم ميخاره نميدونم چيکار کنم ... يه روز يه مداح ميخواسته به يه مناسبتي مولودي بخونه، به حضار اعلام ميكنه: من هر چي گفتم شما بگيد: «قربونش برم الهي» از قضا خانم اين آقا مداحه، خياط بوده و آقا اشتباهي دفتر خياطي خانوم رو با خودش برده بوده! مداح ميخونه: «دور كمر شمسي خانم، 2 متره، حضار ميگن: «قربونش برم الهي»، دور سينه اقدس خانم 3 متره، «قربونش برم الهي» مامانه به بچش ميگه که عزيزم و قتي خاله اومد قشنگ ميري جلو سلام ميکني ميبوسيش بچهه ميزنه زيره گريه ميگه نه مامان من خاله رو بوس نميکنم! مامانه ميگه ا چرا عزيزم؟ بچهه ميگه آخه ديروز که بابا ميخواست بوسش کنه زد تو صورتش
افسره جلوي يه ماشين رو مي گيره و به راننده مي گه شما به خاطر بستن کمربند ايمني از سوي انجمن حمايت کنندگان از ايمني جاده ها ۵۰ هزار تومان جايزه برديد. حالا مي خواهيد با اين پول چه کار کنيد؟ راننده مي گه فکر کنم باهاش برم گواهينامه مو بگيرم! خانمي که کنار راننده نشسته بوده مي گه جناب سروان حرفشو گوش نديد شوهر من وقتي مسته يه بند چرت و پرت مي گه. روي صندلي عقب يه نفر خوابيده بوده که از شدت سر و صدا بيدار مي شه و مي گه من از اولشم گفتم با ماشين دزدي نمي شه فرار کرد. يه دفعه يه نفر از صندوق عقب ماشين داد مي زنه: ببينم، بالاخره از مرز گذشتيم؟
دخترِ رشتیه میره پیش مامانش میگه: مامانجون چه گردنبند خوشگلی داری، اینو بابام برات خریده؟! زنه میگه: من اگه به امید بابات بودم، الان تو رو هم نداشتم!!!
مشكلات كارمندان بخش فني مايكروسافت :
مامانه داشته واسه بچش لالايي مي خونده. بعد از يه ربع، بچهه ميگه: خوب مامان خفه شو مي خوام بخوابم!
شخصی از خیابون رد می شده، می بینه یه بچه نشسته کنار خیابون گریه می کنه. جلو می ره و می گه چی شده عزیزم؟ پسر بچه می گه سکه ۲۵ تومانی ام را گم کرده ام. مرد می گه اینکه گریه نداره! بیا این ۲۵ تومانی مال تو! بچه باز هم به گریه کردن ادامه می ده! مرد می پرسه دیگه چیه؟ بچه می گه اگه اون سکه را گم نکرده بودم الان ۵۰ تومن پول داشتم!
شخصي که مي خواست بهلول را مسخره کند به او گفت:
سه نفر ميخواستن حکم بازي کنن، يه نفر کم میارن.
شخصي در اتوبوس بغل دست زن چاقي نشسته بود از او پرسيد: - خانم اسم شما چيه؟ - غنچه. شما وا بشين چي ميشين؟؟!!
غضنفر می ره خونه بخره آقاهه یه خونه بهش نشون می ده می ده این خونه استخر داره، جاگوزی داره… یه بابایی چکش تو قزوین برمیگرده میفته زندون، با خودش میگه الان اینا ترتیب ما رو میدن، بگذار یکم خالی ببندیم، بلکن بترسند. شروع میکنه میگه: آره من دو نفر رو خفه کردم، تو یک درگیری سه تا پلیس کشتم، شیش تا بی معرفت رو تو یک شب کاردی کردم، همین دیروز هم یک نالوطی رو با ساطور کشتم! یارو قزوینیه بهش میگه: بالام جان تو ما رو هم کشتی!!! ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() 29 آذر 1391برچسب:, :: 4:20 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
سلااااااااااااااااااااام ![]() خوبیننننننننننننننننن؟ شاید تا چن روز نباشم آخه تصادف کردم تو بیمارستانم الانم با گوشی دارم آپ میکنم حالا بگذریممممممممممممممممممممممممم جون هر کی که دوست دارین نظر خصوصی نظرارینننننننننننن امروزم قسمت 16 رمانو گذاشتم دانلود کنید حالشو ببرید
دیگه کم کم برین واسه دانلوددددددددددددددددددددددددددددددد تا آپ بعدی همگی برای دانلود قسمت 16 رمان اینجا کلیک کنید ... نظر خوشگلتو فراموش نکنی برامون بذاری عزیز
29 آذر 1391برچسب:, :: 4:20 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - عشق یعنی پاک ماندن بسیار / آب ماندن در مسیر انجماد در حقیقت عشق یعنی سادگی / در کمال برتری ، افتادگی ___________________________ تنهاییم را با تو قسمت میکنم ، سهم کمی نیست گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست ___________________________
کاش به زمانی برگردم ___________________________
هیچ وقت گریه نکن چون هیچکس لیاقتش رو نداره ! اون کسی هم که داره طاقتش رو نداره ___________________________
طنین نبض بارانی، صدای چشمه سارانی تورامن دوست میدارم ومیدانم که میدانی ___________________________
دلت آینه ایثار عشق است / نگاهت معنی بیدار عشق است تو در آبادب دل خانه داری / تو را دیدن همان دیدار عشق است
29 آذر 1391برچسب:, :: 4:20 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
دختری بود نابینا که از خودش تنفر داشت... نه فقط از خود ، بلکه از تمام دنیا تنفر داشت اما یکنفر را دوست داشت “ دلداده اش را “ با او چنین گفته بود : اگر روزی قادر به دیدن باشم حتی اگر فقط برای یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس تو و رویاهای تو خواهم شد .... و چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد.... و دختر آسمان را دید و زمین را ، رودخانه ها و درختها را آدمیان و پرنده ها را و نفرت از روانش رخت بر بست دلداده به دیدنش آمد و یاد آورد وعده دیرینش شد : ( بیا و با من عروسی کن ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام ( دختر برخود بلرزید و به زمزمه با خود گفت :« این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند ؟ » دلداده اش هم نابینا بود... و دختر قاطعانه جواب داد : قادر به همسری با او نیست... دلداده رو به دیگر سو کرد که دختر اشکهایش را نبیند... و در حالی که از او دور می شد گفت : پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی . . .
29 آذر 1391برچسب:, :: 4:20 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
ضد حال یعنی که دست تو دماغت بکنی بعد ببری زیرِ میز بعد دست بخوره به محتویات دیروز !
هیچ کادوی زشت و به درد نخوری دور انداخته نمیشود، فقط از خانه ای به خانه دیگر و از شخصی به شخص دیگر منتقل میشود !
وقتی قراره که من برات نقش زاپاس رو بازی کنم ازم انتظار نداشته باش که دعایی غیر از پنچر شدنت ، برات بکنم !
بسلامتیه اون پسری که خواست آدم بشه ولی یه دختر اومد تو زندگیش و نذاشت . . . همیشه پای یک زن در میان است !
طبق آخرین دستاوردهای محققان خارجی بوسیدن بهترین راه برای بستن دهان طرف مقابله ! وقتی حوصله شنیدن نداری !
بعضـی از آدم ها شبیه سوراخ های اول کمربنـدن همیشه هستن اما هیچ وقت به کارت نمیان !
بعضی از آدم ها مثل سیفون می مونن وقتایی که حسابی ری*دی دست به دامنشون می شی !
میگن تو جهنم یه سفره هست که طولش ۲-۳ کیلومتره همیشه هم پاک کردنش با توئه !
زبونم لال روم به دیوار یه وقت فک نکی چیزه شاخی بودی! من توقعمو در سطح تو پایین اوردم !
یارو از خواب میپره پاش میشکنه !
یارو توی هواپیما میره داخل کابین خلبان با تهدید میگه برو فرانکفورت خلبان یه نگاهی بهش میکنه میگه پس اسلحه ات کو !؟ یارو میگه برو دیگه حتما باید زور بالا سرتون باشه !!؟
به یارو میگن فهمیدی زلزله اومد؟ میگه نه من روم اونور بود !
یارو میره دیدن رفیقش ، بعد سلام و احوالپرسی رفیقش میگه چایی بیارم برات یا قهوه ؟ یارو خیلی خوشال میگه راستی گفتی قهوه ، مادرت چطوره ؟!
یارو چیست !؟ موجودی که به شدت در مقابل فهمیدن مقاومت میکند !
یارو ﺩﺳﺘﺶ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﮔﭻ ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﻭﯾﻠﻦ ﺑﺰﻧﻢ؟ ﺩﮐﺘﺮ:ﺑﻠﻪ یارو : ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﭼﻮﻥ ﻗﺒﻼً ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ !
نگاهم کرد ، پنداشتم دوستم دارد ، نگاهم کرد در نگاهش هزاران عشق خواندم نگاهم کرد ، دل به او بستم ، باز نگاهم کرد و … تازه فهمیدم یارو خله ! فقط نگاه میکنه !
یارو میره از این ماشینا میخره که فرمونش سمت راسته. بهش میگن حالا ازش راضی هستی؟ میگه: راضی که هستم، فقط هر وقت تف میکنم میخوره تو صورت زنم!
غضنفر آهنگ خالی گوش می کرده میزنه زیر گریه میگن چرا گریه می کنی؟ با بغض میگه آخه خوانندش لاله!
سه تا یارو میرن دزدی ، صابخونه بیدار میشه و هر کدوم میرن تو یه گونی قایم میشن! صابخونه میاد و به گونی اول لگد میزنه..صدای نون خشک در میاره! به دومی لگد میزنه .. صدای گردو در میاره! به گونی سوم لگد میزنه … هیچ صدایی در نمیاد.. دویاره محکمتر لگد میزنه … باز صدا نمیده ! دفعه سوم که لگد میزنه ، یارو با عصبانیت میاد بیرون میگه بابا … آرده ، آرد !… آرد صدا نداره ! نفهم !
دلـــــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده
از این که به من دروغ گفتی، ناراحت نیستم. از این ناراحت ام که دیگر نمی توانم به تو اعتماد کنم. 28 آذر 1391برچسب:, :: 1:33 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
28 آذر 1391برچسب:, :: 1:33 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
*کچل باشی، بری بالای شهر میگن مد روزه، بری مرکز شهر میگن سربازی، بری پایین شهر میگن زندانی بودی، این همه تفاوت توی شعاع 20 کیلومتر
*یعنی فقط کافیه تو خونتون بفهمن که امتحان دارین، اونوقت بخوای بری توالتم میگن کجا؟؟؟ مگه تو امتحان نداری؟؟؟
*میازار موری که دانه کش است... در مورد مورچه ای که دانه همراه اش نیست فتوایی صادر نشده می توانید بیازارید.. *طریقه شلوار لی پوشیدن دخترا: پای راست، پای چپ، تکان دادن خود، پرش به بالا، و تمام ![]() *تلویزیون داره سیرک نشون میده که چهارتا گاو میان از رو طناب میپرن و میرن! مامانم یه نگاه به تلویزیون میندازه و بعدش یه نگاه به من! میگه : اینا گاو تربیت کردن ما هنوز تو تربیت تو موندیم
![]() *یارو مداحه اومده بود تو محله داشت سوسن خانم رو اجرا می کرد با ریتم:
حرم طلا... امام حسین... میمیرم برات... میخوام بیام دم حرمتون... دس بزنم به ضریحتون!
ملت نمیدونستن باید سینه بزنن یا قر بدن؟! به قول برو بکس ادامه شعر هم باید اینطوری بوده باشه:
شدم عاشق شمشیرتون، میخوام بیام در رکابتون، حالا میخوام بیام جنگ بکنم، نگو نه، نگو نمیشه، این قلب من عاشقته عاشقترم می شه...
حالا جنگ! خون! کو اعظم؟ بابا اسمش یزیده نه اعظم! حالا یزیده, وزیده, خزیده، پزیده!!!! هر چی باشه یزید باشه! یزید خره یه دونه باشه! کفشای سیاه پاشه! ...... و قس علیهذا
![]() *جاتون خالی دیشب رفته بودم شهر بازی و فقط به یه نتیجه رسیدم: توی شهر بازی تو بعضی از این وسایل بازیش باید یه دکمه ی "غلط کردم" هم بزارن
*دقت کردین جمله ” تا 5 دقیقه دیگه آماده ام.” خانوما و جمله ” تا 5 دقیقه خونه ام.” آقایون یه معنی رو میده
بقیه در ادامه مطلب...
از پشت میله ها
از پشت این قفس تنگ
و بس عبوس
لبهای تشنه را
لبهای غنچه گشته مرا
با تمام وجودت ببوس
نخند گفتم ببوس 28 آذر 1391برچسب:, :: 1:33 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
28 آذر 1391برچسب:, :: 1:33 بعد از ظهر :: نويسنده : arash
![]() بله بله!جناب اقای امید زندگانی اباریکلا!سرکار خانم سحر جعفری جوزانی یا همون نازخاتون قهوه تلخ والا به عکسای خودم امیدوار شدم! 28 آذر 1391برچسب:, :: 11:0 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
در این دیار نباشد غریب به هر که میرسم از دور آشنای من است دگر ز غیر نشان در جهان نمی یابم به هر کجا که نظر می کنم خدای من است دکتر نوربخش
و"فریاد"رازی باشد درمیان من و تو که از سکوت لب هامان آن را راندیم سکوت است که گاهی بغض حنجره را فریاد می کند و جبر مجهول ماندن احساس را به تمنا می کشد... فریاد ensane-emroz.blogfa
مــن گــريــه مــي كنــم، پــيراهــن تــو خيــس مــي شــود! ســرم را كجــاي سينــه ات جــا گــذاشتــه ام، كه اشــک هــايــم بــه تپيــدن فتــاده انــد منیره حسینی
تنها باران نگاه تو دلتنگی های مرا خواهد شست . .
دل من دیر زمانی است که می پندارد
كاش میدانستم به چه می اندیشی ؟ غزل داغ نگاه نقش لبخند لبت را برده ؟ غنچه قلب تو را پژمرده ؟ + من دیوانه نیستم + گر مرا بشناسی در گوش زمین afan.blogf
عاقبت کاری می کنم تا زمین به همراه تمام جنبندگانش به جای خورشید دور چشم های تو بگردند + حجاب را حرام می کردند اگر می دانستند زیر لباسهایت چه بهشتی پنهان کرده ای + چشم چشم دو ابرو همین کافیست برای فهمیدن زیبایی اگر که مال تو باشد از وبلاگ دلبانگ Misfit.blogfa
بعضی آدمها بوی خوب دارند حتی وقتی دورند. دلت که براشون تنگ میشه بوی خوبشون تو ذهنت میپیچه و اونقدر دلت هواشونو میکنه که دوست داری محکم بغلشون کنی.. ناهیرا
دوستی مثل گل است باید آن را بو کرد باید آن را فهمید باید آن را پائید دوستی مثل بهار می رود کوی به کوی دوستی مثل نسیم می رود شهر به شهر دوستی عین غم است در نگاه مهتاب یا که یک نغمه ی شاد از پرستو در باد دوستی حادثه نیست دوستی جاذبه نیست دوستی واژه و یک دکلمه نیست دوستی دست شماست دوستی برق دو چشمان شماست دوستی خنده ی پنهان شماست دوستی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد دوستی مهر شماست..
این چه عشقی ست که در دل دارم من از این عشق چه حاصل دارم میگریزی ز من و من در طلبت باز هم کوشش باطل دارم شریعتی
وقتی نگاهم میکنی احساس من گل میکند چشمان دریابین تو در جان من مل می کند وقتی ترنم میکند گل خنده های مهر تو آهنگ مهر مادری در من تکامل میکند تو آفتاب لذتی ای ماجرای عاشقی زیرا نگاه گرم تو دل را چپاول میکند ای انتظار سبز دل با من نمی گویی چرا پاییز برگهای ما تاکی تطاول میکند من خسته از تکرار آشفتگی های دلم امانگاه گرم تو با من تساهل میکند غیر از دل دریایی ات دربرزخ متروک شب دیگر چه کس مانند تو ما را تحمل میکند ای وسعت آیینه ها در شعله زارسینه ها چشمان دریا بین تو درجان من مل میکند + طرح چشمان قشنگت دراتاقم نقش بسته شعرمیگویم به یادت درقفس غمگین وخسته من که تنها وغریبم بی تو در دریای هستی ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی Hasti6267.blogfa هستی
یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را
بیا میان این کلمه ها قدم بزن خاک پایت توتیای چشم های من است تو زلیخایی و من گاه یوسف می شوم و گاه یعقوب چشم انتظاری رسم من است و دوست داشتن تو کار هر روزم بیا میان این کلمه قدم بزن دلم برای عطر نزدیک نگاهت تنگ است. + بوسه می زنم بر گونه های باد شاید روزی آرام بگیرد بر روی شانه هایت. + ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﻣﻬﺮ ﺗﻮ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺯﯾﺴﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﺒﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ + چقدر سخته منطقی فکر کنی وقتی احساست داره خفت میکنه... + ما عـــادت شـــدیم پشت آن میــز کافه ی روزمـــرگی من یک طرف میـــز جــای خالی تـــو آن سوی دیگــر هـــر روز + راستي !
تو چقدر بايدي فرهاد Negarjoooooonam.blogfa.com
چگونه میشود از این نگاه برگردم از این دو چشم نجیب سیاه برگردم بگو بگو که دگر بار با کدام رو باید خمار و مست از این خانقاه بر گردم نمی رسم به طریقت هزار سال سیاه که گاه اگر بروم گاه گاه بر گردم شب سیاه نگاهت مرا به چاه افکند دوباره صبح شد باید آه برگردم خدا خدای بزرگم بیا و این نوبت کمک نکن که از این نگاه برگردم اگر درست چنان است و اشتباه چنین نخواستم که از این اشتباه برگردم راحله معماریان
مثل ماه که هر گز آسمانش را ترک نمی کند تو بی وقفه در خیال منی + از نگاهت تا دلم + آواره ام میان منُ تو با خیالی که مرا عابر این فاصله باشی + سال هاست دلم در چشم تو زندانی ست و من درآن اتّفاق ساده جا ماندم : برخورد دلم با نگاه تو در بزرگراه عشق یادت هست ؟! من هنوز هم نمی دانم مقصّر چشمان تو بود که یکطرفه می آمد یا قلب من که تصدیق نداشت ! پرویز صادقی
مثه عکس رخ مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهتاب که افتــــــــــــــاده در آبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در دلـــــــــــــــــــــــــــــم هـــــــــــستـــــــــــی و بـــــــــــــــــــــــیـــــن مــــــــــن و تــــــــــــــــــــــو فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاصــــــلــــه هـــاست
رفت هستم بودی بودم رفتی خواستم خواستم نخواستی گفتم گفتی گفتند رفتی عاشقش بودم عاشقم نبود عشقم بود عشقش نبودم سوختم ساختم اما اون رفت گفتم گفتم اما اون نشنید سرده سردم یخ زدم گرم بود گرم بود گرمم نکرد موندم موندم اما نیومد صبرم صبرم بخدا طاقت ندارم برگرد..
پنجره هم خسته شد از آن همه انتظار در افق نگاه من جاده چه بس دیدنیست پنجره تا جاده چقدر رفته نگاه چشم من دستی تکان بده بیا فاصله دست یافتنیست
از سیــاهی هم بــالاتــر است رنگِ بیــرنگیِ این روزهایِ بی تو ..
28 آذر 1391برچسب:, :: 11:0 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
محمد(ص) بار دیگر برخیز بخوان محمد بخوان بنام خداوند مهربان بخشاینده بخوان محمد بنام علی بخوان بنام فاطمه بخوان بنام عشق بخوان محمد
داستــــــان دوستــــــــان : ( عشقی عبرتی ) دوست عزیز : متن داستان را در ادامـــــــه مطلب بخوانید.
28 آذر 1391برچسب:, :: 11:0 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
پروردگارا :
به لطف آرامشی که عطا فرمودی عشق الهی که ارزانی داشتی و روح خدایی که در ما دمیدی قادریم هر آنچه موجب رضای تو و رستگاری ماست انجام دهیم ..
هر شب روشن که ماه دلربا خندد به من ای عجب در چهره مهتاب می بینم تویی خواب نا آرام من آئینه تصویر تست رو به هر سو می کنم در خواب می بینم تویی ایکه دور افتاده ای از ما روح من نزدیک توست چون پرنده در روز و شب در خاطرم پر می زنی هر زمان تنها شوم همراه مهتاب خیال از افق بر در و بال دلم سر می زنی روز ها چون بگذرم از مسیر آشنا هر کجا پا میگذارم گویم که جای پای اوست شب چو تنها می نشینم با خیالت گرم راز هر صدا آید بگوشم گویم این آوای اوست
برای عشاق آنگاه که در کنار هم به آرامش میرسند حد و مرزی وجود ندارد ایدن
من نگاه تو را شعر میکنم تو شعر مرا نگاه میکنی بازی عجیبیست شعر نگاه تو روی قافیه های دلم می نشیند و زبانم این دیوانگی را می سراید تو را به این نگاه عاشقانه قسم شعر چشمانت را از من مگیر به تمامی عشق قسم من با نگاه تو شاعر شدم..
اختلاف نداریم
نشنو از نی نی حصیری بی نوا ست بشنو از دل دل حریم کبریاست نی بسوزد خاک و خاکستر شود دل بسوزد خانه دلبر شود..
میشه میشی بشن روزا دم غروب مشکی بشن مث شب سیاه میشه مهتابی که میشه شب چهارده بدرخشن مث ماه میشه نورانی که میشه وقتی آفتاب می تابه به روی رخ ماه بشه رنگ زنبورا که میریزن شهد گلا رو توی کندوی چشا میشه از زاویه دیدن هر لحظه نگاه هر دفعه یه رنگو دید میشه از راست میشی از چپ سیاه قهوه ای شکلاتی گاهی وقتا عسلن شیرین و روشن گاهی وقتا رنگ بلا گاهی وقتا آماده گم شدنی توی چشا واسه پیدا شدن توی اولین نگاه د. زمان تنها چیزی بود که داشتیم و من فقط ماه را جدی گرفته بودم و تو را که وقتی نبودم هــم بودی که نباشم هم هستی باییز
هر چند شکسته جام من را لیلی اما به خدا نداشت با من میلی پرسید چقدر دوستش میداری خشکم زده بود .. وای خیلی خیلی + به هر کسی که میرسم من از تو حرف می زنم به پنجره به آینه به فرش های خانه ام بیا و چشمهات را ردیف کن در این غزل که واژه های کهنه ام نمی کنند قانعم تو را که طرح می زنم به دور باد چشم بد نریز پای هر کسی انار دانه دانه ام تمام آنچه گفته ام تمام آنچه هست نیست اجازه ام نمی دهد حسادت زنانه ام... + در وصف تو دوباره غزل کم میاورد ایهام و استعاره و بدل کم می آورد وقتی که گاه گاه خوش اخلاق می شوی لبخند میزنی و عسل کم می آورد تو پیش چشم شاعر من راه می روی مفعول فاعلات فعل کم می آورد از پشت عینک که به من خیره می شوی یک حلقه نور دور زحل کم می آورد شب مشتری برج بلند قد شماست در جیب هاش حوت حمل کم می آورد باید خودم تو را بسرایم که مثل تو دنیا و خدای عز و جل کم می آورد این صفحه جای پیچش موی شما بود در وصف تو دوباره غزل کم می آورد + یک ایل مهاجر عاشق چشم تو است هر مومن و کافر عاشق چشم تو است خوشبخت ترین مرد زمینی وقتی یک دختر شاعر عاشق چشم تو است زهرا ساجدی – شقایق Aftabgardoon71.blogfa
نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواهد به برگ گل نوشتم من که او را دوست میدارم ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
بوسه راه خانه تو تا من است بوسه رقص روح در جشن تن است بوسه نقب عطر در شبهای ماست بوسه شهد عشق بر لب های ماست بوسه سهم آدم از عصیانگری ست بوسه تنها ارث حوا از پری ست بوسه عاشق را تسلی میدهد بوسه عارف را تجلی می دهد وقت بوسیدن بدن رم می کند جسم ما جان را مجسم می کند چون تو قرآن را تلاوت می کنی بوسه حق را حلاوت می کند هوش دار ای عطر قرآن در شبت بر لب الله میمالی لبت بوسه تشییع تمام واژه هاست بوسه بعد از اختتام واژه هاست هر چقدر از بوسه واگویم کم است بوسه فرق جانور با آدمست بوسه گاهی گریه باران می شود مثل اندوه بهاران می شود بوسه کودک بهار مادر است بوسه مادر گلی خواب آور است + تو رفتی و رد پایت در دلم ماند شکوه خنده هایت در دلم ماند دلم را با سحر خوش کرده بودم غروب ماجرایت در دلم ماند غم بی انتهایت در دلم ماند هزار و یکشبم چون باد بگذشت طنین قصه هایت در دلم ماند سپردی سرنوشتم را به پاییز بهار با صفایت در دلم ماند علی رغم سکوت ساده من سفر کردی صدایت در دلم ماند از بلاگ دنیای آرزوها Sokotvayas.blogfa.com
از افسانه ها بیرون آمدی میان خواب و بیداری کنار مرداب دلم تپش هایت با مرداب امیخت تا مرداب کمکم زیبا شد گیاهی درون آن رویید گیاهی به زیبایی رویا کدامین باد بی پروا دانه این نیلوفر را به خواب من آورد تا بروید نیلوفری و بپیچد به همه تار و پودم در رگهایم تو بودی که میدویدی در هستی ام ریشه کردی همه من بودی از کجا آمدی جایی نمی روی وقتی اینجا هستی اینجا که می تپد من دیده به راهت پرده ها را کنار می زنم بی پرده فریاد می زنم عشقی را که فرو داده ام از باغی که ته نگاهت بود گلها را می آورم سر راهت می کارم..
عشق را نمی توان اداره کرد٬ پدیده ای است که پیش می آید٬ و لحظه ای که بکوشی آن را اداره کنی همه چیز بهم می خورد
من عادت دارم نگاه می کنم به آدم هایی که از دور می ایند تا آن زمان که ثابت شود تو نیستند .. + با یاد تو زندگی کردن چه کم خرجه نه خواب میخواهد نه خوراک .. مرصاد Sadeeghsobh.blogfa
حوا دوباره سیب بچین و گناه کن خود را برای رفتنمان رو به راه کن ما طرد گشته ایم چه اینجا چه از بهشت حوای من دوباره بیا و اشتباه کن اینجا تمام ثانیه ها لنگ میزنند آنسوی مرگ خانه دل را به راه کن برخیز تا زپیله تن پر زنیم و بعد با هر سپید خود غزلم را سیاه کن تا کی گریز و دلهره و حسرت و فغان حوا دوباره سیب بچین و گناه کن بابک تمیز
مثل آن مسجد سر راهی تنهایم
سرت را نکن زندان افکار رها کن فکر ساکن نیست جاریست روان است و پهناور دارای میدان اثر میگذارد و هم می پذیرد اثر شعاعش تا بی نهایت نهایتش نهایت توست میبردت تا آنجا که برود تا آن جا که رفتی همراه توست د. آنقدر شاعرم امشب ای سراپا احساس رضا روشندل
نروید آی! به چشمان شما محتاجم اگر از چشم شما دور شوم می میرم دل به دریا نزنید این همه ، یادم بدهید عابرانی که گذشتید ز غم مرحمتی دل حیران من .. انبوه خدایان زمین قصه ها یکسره تکراری و مانند همند گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر
مثل کشیدن کبریت در باد فریـــاد زیـــر آب 28 آذر 1391برچسب:, :: 11:0 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
آنکه رخسار تو را رنگ گل نسرین داد صبر و آرام تواند به من مسکین داد
خاطره تمام قد : دوست عزیز : لطفا" متن را در ادامه مطلب مطالعه فرمایید . 28 آذر 1391برچسب:, :: 11:0 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
عقل برو برو برو عشق بیا بیا بیا راحت جان و دل تویی دور مشو ز پیش ما شاه نعمت الله ولی
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم / چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم امام دل ها - خمینی کبیر تو خودت خال لبی از چه گرفتار شدی ؟ چشم بیمار که را دیدی و بیمار شدی ؟ جواب حضرت آیت اا.. خامنه ای به شعر امام
از گل لاله تا گل مریم همه گل ها یکی یکی در هم هر گل عطر و بوی او را داشت ریشه او به قلب خود میکاشت شعر من برگی از شقایق او شک ندارم که نیست لایق او مجتبی سعادت
لب دریا رسیدم تشنه بی آب ز من بی تاب تر جان و دل آب مرا گفت از تلاطم ها میاسای که بد دردیست جان دادن به مرداب
پر شدم از ترانه لبریز از شعرم واژه ها را از نور می آورم از مهتاب از خورشید از ماه از بی مثال د. دل های بریشان همه در حلقه او جمع این طره شوریده مگر مجلس شوراست
جانا به نگاهی، ز جهان بیخبرم کن جز حرف محبت چه شنیدی تو از من به کجایی ؟ باز آ که غم از دل برود چون تو بیایی، چو بیایی! دیوانه ترم کن رهی معیری
هر جا دوستی کامل حکفرما باشد بد بختی و رنج یارای ایستادن ندارد
بازم بارون و بوی تو بازم ابرا و چشم من بازم موهات زیر بارون هوا رو پر کرده عطراشون بازم رخسارت و بارون مث شبنم رو گلبرگا بازم میرم زیر بارون زیر چتر خیال تو از ته قلبم صدات کردم نگاهت رو نگاه کردم توی ابر خیال انگیز بازم دستاتو می بینم مث یک جفت پرستو زیر بارون که پر زد از تو دستامون د.
مثل سیب سرخ قصه ها
به گمانم همان موقع که سرم به عشق گرم بود زندگی را دستکاری کردند وگر نه نه وقتن رفتن تو بود نه پایان من ..
از آن روزی که بخشیدم به چشمانت دل خود را به چشم خویش میبینم همه شب قاتل خود را تو همچو کودکان سرگرم بازی کردنی بانو که جفت هم بچینی قطعه های پازل خود را من این سو خواب از چشمم پریده تا خروس صبح که شاید حل کنم با تو تمام مشکل خود را شب و دریایی از امواج اندوه پریشانی یقین گم میکنم دیگر نشان ساحل خود را بگو ای بید مجنونی که در هم ریخته موهایت چگونه در کنار تو بسازم منزل خود را تمام سهم من از زندگی شعر است و موسیقی نشد از سر بریزم تا به پایت حاصل خود را شبیه آرزوها و خیالات منی شاید که از روز ازل دادم به چشمانت دل خود را حمد الله لطفی
تنهایی یعنی ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است
درخت انار عاشق شد،گل داد،سرخ ِ سرخ گلها انار شد،داغ ِ داغ.هر اناری هزار تا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند،دانه ها توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود.دانه ها ترکیدند.انار ترک بر داشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید مجنون به لیلی اش رسید. خدا گفت:راز رسیدن فقط همین بود. کافی است انار دلت ترک بخورد. عرفان نظر آهاری
چه فرقی میکند شهر ما خانه ما باشد یا نباشد وقتی تو نه در شهر مایی نه در خانه ..
چترها را باید باز کرد بالای سر آن نازنین نگاه داشت زیر باران رفت آنگاه او غرق زیبایی مه و باران من محو نگاه او زیر باران ناگاه رعدی زد و افسوس خیال بود من و معبود زیر باران د .
تو از بوسه های باران و عطر سیب متولد شدی در همان اقلیمی که سالهاست بهارش از باز دم های تو شکوفه ریز میشود + دل بند زده ام را اینبار آهسته تر بشکن در مهد خاطراتم کودکی با رویاهای رنگی اش آرام خوابیده است نغمه شاکری
صدا کردنت کافی نیست نام تو را باید لمس کرد نام تو را با خط بریل مینویسم
دل من یه قفل اما دست تو مثل کلیده میخوام از تو بنویسم کاغذام همش سپیده اونکه دادم دلو دستش چرا دل به من نمی ده چه قدر دعا کنم خدا رو صدا کنم دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده گفتم از عشق تو میخوام سر بذارم به بیابون گفت تو عاقل تر از اینی این کار از تو بعیده التماس کردم که یک شب لااقل بیای تو خوابم گفت هذیون رو تموم کن انگاری تبت شدی گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی گفت توی این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده
گريه رسم باراني هر عاشق بود, دل عاشق تنگ است پر بغضم, م.سامره
سیب سرخ نگاهت
چون آسمان است بالای سر است مثل آسمان صاف آبی و پهناور است مثل آسمان شب عمیق و پر ستاره است مثل آسمان ابری وقتیکه برق میزند زیباتر است د. با منی و تصویرت در صف تداعی ها
دلک همسایه ی لبخند من شو دلک دل، دل نکن دلبـند من شو یـه زنـدانـی شـدم تـنـهـای تنها دلـک تـو پـادشـاه بـنـد مـن شـو بــدونِ تــو دلــک دلـگـیـره دنـیـا بـه شـیـریـنـی بـیا و قندِ من شو بـه هـرکـی دل بـدم فـردا بریده تـو تـنـهـا مـونـس و پابندِ من شو یـه حرف آخری دارم که می گم دلـک، تـو مـادر فـرزنــد مـن شـو (یوسفی)
اگر شبی از شب های زمستان مسافری به امید گرمای نگاهت به تو پناه آورد تنهایش نگذار شاید در گرمترین روز های تابستان به خنکی لبخندش محتاج شوی..
روی آن شيشه تب دار تو را "ها " کردم
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی گذر به کوی فلان در آن زمان که تو دانی تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی.. 28 آذر 1391برچسب:, :: 11:0 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
بنام خدای بزرگ و کوچیک ز سر های سرافرازان و دلهای خریداران دیار نیستی هم برج و هم دروازه ای دارد خاطره کوچیک : دوست عزیز : لطفا" این متن را در ادامه مطلب مطالعه و در صورت تمایل اظهار نظر فرمایید . 28 آذر 1391برچسب:, :: 11:0 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
چگونه به سوی تو نشتابم که رستگاریم از توست
همین تفاوت که به مویی بسته است و چه بهتر که به موی تو بسته باشد
الهی! راز دل را نهفتن دشوار است و نگفتن دشوارتر، چگونه خاموش باشم
بار آخر من ورق را با دلم بر میزنم بار دیگر حکم کن اما نه بی دل با دلت حکم کن حکم دل هر که دل دارد بیاندازد وسط تا که ما دل هایمان را رو کنیم دل که روی دل بیافتد عشق حاکم می شود پس به حکم عشق بازی کنیم این دل من رو بکن حالا دلت را دل نداری ؟ بر بزن اندیشه ات را حکم لازم دل گرفتن دل سپردن هر دو لازم عشـــــــــق لازم !
شرط دل دادن دل گرفتنه وگرنه یکی بی دل میشه یکی دو دل Zeinabahmadi.blogfa
دوستی مثل ایستادن روی سیمان خیسه ، هر چی بیشتر بمونی رفتنت سخت تر میشه ، و اگر رفتی جای پات واسه همیشه میمونه
نبودید اما بودید توی خیالم نیستید اما می بینم شما را هر دم چه خیالات خوبیه توی هر سایه روشن شما رو دیدن کنار هر معبری هر پله ای ردی رو دیدن دارم حالا حس می کنم قدم های شما را هر قدم مثل یه مصرع قدم بعدی یه بیت ده قدم که راه برید یک غزله د. عاقبت راز دل خویش به لب هایش گفتم شاید این بوسه به نفرت برسد شاید عشق
برایت می نویسم .. برایت می نویسم ای همیشه در من اما دور که تا شاید شبی در غیبت من لحظه ای این شعر را خواندی نوشتن های من چون ره جاده هایی دور و بی پایان در آنها جز صدای پای لنگ عابری کز غیر تکرار تو بیزار است صدایی نیست برایت می نویسم ای همیشه شفاف چونان آب چو می دانم که چشم نازنینت سایه ی بی رونق دست مرا در خویش خواهد دید امیدی هست و یا گر نیست به پاس آن همه خون جگر خوردن به آن امید دستم می فشار سینه سفت قلم را سخت چه می دانم! که تا شاید شبی در غیبت من لحظه ای این شعر را خواندی.
منو تو تا نفس باشد من و تو منو تو در قفس باشد من و تو منو تو حرفمان حرف هوس نیست من و تو از نفس باشد ، من و تو منو تو نیمه ای از روحمان کم دو تنها و دو سرگردان عالم غریبی ، بیشتر از این که یک عمر منو تو زندگی کردیم بی هم منو تو بی قرار بی قراری برای هم دو عکس یادگاری تمام روز بی تابیم و بی خواب به امید شب و شب زنده داری منو تو خار چشم سرنوشتیم که این خط را از او خوشتر نوشتیم جهنم جای سر افکندگان است من و تو سربداران بهشتیم منو تو این هجا را می شناسیم زبان واژه ها را می شناسیم سکوت از جنس فریاد ست اینجا چه خوب این هم صدا را می شناسیم با تمام زیبائیت که تشبیه ات کنند به ماه من می گویم ماه نه هلال ماه که نیل می کنی به قرص ماه تا تکامل زیبائیت به بدر چند طلوع و غروب دیگر د. برای خندیدن یک گل حنما باید ابری گریه کنه ابرتم همیشه بخند
خـدا ما رو برای هـم نمــــــی خواســـت فقـــط مـــی خواست هـم و فهميده باشيـم بدونيـــم نيمــــه ی مـا مــال هـم نيســـت فقط خواســت نيمـــه مونــو ديـده باشيــم تمــوم لحظـــــه هـای ايـن تــــب تلـــــخ خـــدا از حســــرت مـا بـا خبــر بــــود خــودش ما رو بـرای هم نمی خــواست خـودت ديــدی دعامـــون بـــی اثر بــود چـه سختـــه مال هم باشيـــم و بـی هـــم مـی بينم مــی ری و مـی بينی مـــی رم
امشب ترانه های من مال من نیستند + دگر چه انتظار از دگران + همیشه رسیدن چاره ی راه نیست م.سامره
رسيدن گاه شروع فصلي است سرد و درحسرت كلامي كه دوباره بگويد دستهاي ترا دوست ميدارم
صندوقچه ای بهر دلت خواهم بود + لاک پشت ها عاشق میشن ولی تحمل درده عشق براشون راحته ، چون حداقل عشقشون آروم آروم ترکشون میکنه سیاوش
چقــــدر گفتــــم با دلـــم بـــازی نکـــن باران
میگفتند با یک گل بهار نمی شود من مانده ام تو آمدی و تمام روزهای من با تو بهار شد آغوش گشا مرا همچو ساحل دریا را همچو زمین باران را همچو آسمان ماه را همچو آدم حوا را همچو نگاهی خواب را میخواهم در تو خراب شوم در تو جوانه زنم در تو بیارامم در تو گتاه شوم با تو تعبیر شوم
من به غیر از تو نخواهم ،چه بدانی، چه ندانی من که بیمار تو هستم چه بپرسی ، چه نپرسی، ور بکوشی زدل من بگریزی نتوانی جانی از بهر تو دارم ،چه بخواهی ،چه نخواهی
اینقدر عاشقانه برایم دعا نکن هر حاجت نگفته دل را روا مکن بی تو میان معرکه ها گیج میشوم این دستهای کودکی ام را رها مکن فاطمه بابائی
عشق ما جاوید است شاید من و تو ما نشویم بین ما یک سد است پشت این سد قلب من و تو محبوس است رد پایت روی قلبم پیداست حرف هایت در فکرم جاریست
عاشق شده ام بر تو تدبير چه فرمايي نظامي گنجوي
از سکوتــــــم نخواندی واژه ی دوست داشتنم را و در دیدگانم ندیدی چشمه های فریادم انگشتان لرزانم را ببین فرسوده شده اند بسکه نام تو را تحریر کرده اند
توفان مشو منو یک قاصدک نکن .. 28 آذر 1391برچسب:, :: 11:0 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچکی نبود تو شدی قصه عشق وقتی عاشقی نبود روایت یک خیابان خاص خلاصه شده جهت درج در وب توضیح : مشخصات و نام های قید شده در روایت واقعی ست - تنها نام خیابان ( از شهر تهران ) در این روایت به منظور حدس زدن و اعلام توسط شما دوست عزیز مجهول مانده است . - لطفا" جهت مطالعه روایت و اعلام نام خیابان مورد نظر و سایر نظرات به ادامه مطلب مراجعه فرمایید : 28 آذر 1391برچسب:, :: 11:0 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
خداوندا وجه زنانه تو را دیدم در قامت آن زن دیدم که خدایی میکرد بر پهنه قلبم در نگاهش سرشار از فرزانگی تو را بگونه ای دیگر ستایشت کردم که ستایش تو در ستایش اوست .. د. 28 آذر 1391برچسب:, :: 5:56 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
.
. .
چیه چیزی شده ؟ چرا ساکتی ؟
دوست داری من نباشم تا کنارت باشه کی ؟
چیه چیزی شده ؟ چرا ساکتی ؟
دوست داری من نباشم تا کنارت باشه کی ؟ شنیدم از من دلسرد شدی به تازگی
شادیهاتو تقسیم میکنی با یکی ..
دیگه که دوسش داری و تو روش حساسی ..
روش داری عقاید خیلی شیک و وسواسی..
اینقده اونو میخوای که اگه با اون بودی و منو اتفاقی جایی دیدی نشناسی ..
گفتم غرورمم زیر پاهات بذار له بشه
رفتی نذاشتی حتی دوستیمون به سال بکشه
تو عین نداریا واسه تو هر کاری کردم و بی معرفت نیومد یه بار به چشت
هرچی راجع بهت فکر میکردم شد نقش بر آب .. آواره آمارت بدجور همه جا پخشه الان
کاری کردی که حتی زندگی سخته شه برام .. بگو بینم کی تو زندگیت پر نقشه الان ؟
اونم مثل منه و تعصب داره رو تو ؟
دوست داره همه جوره حفظ کنه آبروتو ؟
مثل من حاضره با دنیاهم عوض نکنه حتی .. یه دونه از اون تاره موتو ؟
یا که بر عکس نسبت به تو بی ارزشه ؟بگو چی کم گذاشتم واسه تو این رسمشه ؟ !
که جواب خوبیمو بدی با بدیات…
مگه نمیگفتی فرق کردی با قدیمات ؟!! خاطراتو فراموش میکنم مو به موشو برو با هر کی که دلت میخواد رو به رو شو
بدون دیگه واسه من مرده کسی که یه روزی با دنیا عوض نمیکردم یه دونه موشو چه خوش خیالم به فکر اینکه دوباره تو بهم زنگ میزنی شبا تا صبح بیدارم ..
عیب نداره تو این شبا که واسه ما سخته خواب
تو با خیال راحتت بگیر تخت بخواب
نگران منم نباش و آروم یواش .. چشماتو ببند بودن از ما داغون تراش
که حالا همه چی رو سپردم به دست فراموشی
خوب میدونم که حالا با کس دیگه هم آغوشی
اینا رو میبینم و میسازم بازم با غمتو
اینو بدون یه روزی میگیره آهم دامنتو
آخه تا من یادمه تو با راحتی ..منو تنها گذاشتی تو اوج ناراحتی
کاری کردی که به یه فکر خراب رسیدم .. فکر کثیفمو حتی تا خلاف کشیدم
وقتی میدیدم نیستی اما یادت اینجاست وقتی نمیشد من و تو با هم ما بشیم باز خاطراتو فراموش میکنم مو به موشو برو با هر کی که دلت میخواد رو به رو شو بدون دیگه واسه من مرده کسی که یه روزی با دنیا عوض نمیکردم یه دونه موشو هنوزم بوی عطرت چندتا دونه ی مشکی از اون موی لختت
روی تخته .. تختی کسی که همیشه میشدی روش تو بفلم ولو
تو که رفتی .. نمیشکوندی اقلا دلو با زخم زبونت .. رسم زمونه اینه رابطه هایی که به هم وصله نمونه خیلی خوب دیگه همه چی بسه تمومه هر چی خدا بخواد همه چی دسته همونه ولی بدون تو هم یه کم نه آخرشی منه ساده رو بگو ساختم با همه چی نمیخوام سر صحبت الکی هی بی مورد باشه .. اصلا تو خوبی هر چی تو میگی باشه .. دیگه اسمتم تو زندگیم باشه نحصه هر بلاییم سرم آوردی ناز شصتت بهتره اصلا نمونیم با هم ما یه لحظه ..امیدوارم دل تو هم باشه از من خسته خاطراتو فراموش میکنم مو به موشو برو با هر کی که دلت میخواد رو به رو شو بدون دیگه واسه من مرده کسی که یه روزی با دنیا عوض نمیکردم یه دونه موشو آرمین .. تو ای اف ام….. 28 آذر 1391برچسب:, :: 5:56 قبل از ظهر :: نويسنده : arash
براي ان عاشق بي دل مي نويسم كه حرمت اشكهايم را ندانست براي ان مينويسم كه معناي انتظار را ندانست، چه روزها و شبهايي كه به يادش سپري كردم براي ان مينويسم كه روزي دلش مهربان بود مي نويسم تا بداند دل شكستن هنر نيست نه دگر نگاهم را برايش هديه ميكنم ، نه دگر دم از فاصله ها ميزنم و نه با شعرهايم دلتنگي ها را فرياد مي زنم مي نويسم شايد نامهرباني هايش را باور كند
|
درباره وبلاگ ![]() سلام دوستان عزیز به وبلاگ ماخوش اومدین.مرسی از بازدیدتون.امیدواریم بتونیم مطالبی رو در وبلاگمون قرار بدیم که مورد پسند شما دوستان گل باشه.چندتا خواهش داریم یکی اینکه تو نظر سنجی شرکت کنید .دومی اینکه حتما برامون نظر بزارید.سومی حتما ولطفا عضو هم بشید.مرسی از شما بازیدید کننده ی گرامی.برای اطلاعات بیشتر میتونید به پروفایل مراجعه کنید.هر گونه سوالی هم داشتید میتونید به ادرس ایمیل هر دوتامون بفرستید.مرسی موضوعات آخرین مطالب پيوندها
|
|||
![]() |